.من خزان بودم
شبنم بودم
من یاس بودم
رزی آبی در دست پسرک گل فروشی بودم
بارانی روی خشکیده چناری گوشه کناری بودم
بسیار سرد بودم
تاریک بودم
من خاروخاشاک بودم
خاکی بودم گوشه کنار کاکتوسی بودم
من برف بودم
علت سرمای دست پیرمرد بودم
آمدی و من؛
بهار شدم؛
بخار روی شیشهٔ دخترکِ عاشق شدم
من آدم برفی، یار پسرک تنها شدم
سرو شدم، شکوفه شدم
من رزی آبی در دست معشوقی شدم
من؛
تو شدم؛
خاک بودم حالا اما رفتم بالا، بالا
من ابر شدم؛
باران بهاری شدم، آمدی و روی دستت نشستم؛
خندیدی و ناگهان سنگ ها همه شکوفه کردند؛
من پروانه شدم!