شب، شبِ بارانیِ من
شب برق است شب شمعدانی و شب بو و شقایق؛
شیشه پنجره پشت شمعدانی را باید بوسید،
باید کتر را روشن کرد!
دو حب قند کنار فنجان چای دوم،
به یاد او باید گذاشت؛
دریغ که آن فنجان سرد میشود؛
بعد یادش گل میکند در گلستان خشکیده بنفشه ها
شبِ من، شب سردِ تنهایی و درد
شبِ من شب بی مهتابی،
بی هر ماه و ستاره
بی تو!
-محمدعلی حجت-