حرف دل

اینجا چاییخانه حرف های دل است!..

حرف دل

اینجا چاییخانه حرف های دل است!..

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شمعدانی» ثبت شده است

 

شاید اگر یک شمعدانی قرمز هم بود؛

می‌توانستم از این دنیای بی نهایت پر زرق و برق،

روی همین کاشی ها، کنار آن گندمی، تا ابد بمانم؛

تا ابد

چیز دیگری نمیخواهم،  خدا که همین نزدیکیست...

شب بو هم که بویش از خانه همسایه می‌رسد...

چای هم که مادربزرگ دم می‌دهد...

 میماند یک دوست

و جان که دو دستی تقدیمش کنم؛

  اما عیبی ندارد! 

همانطور که تو را نداشتم...

 و با تو در خیال زندگی می کردم...

چای برایت دم میدادم، خیابان های شهر را قدم می‌زدیم...

تا خود صبح...

و بعد دوباره برای صبحانه یک چای سرخ هل، برایت دم میدادم؛

 همانطور هم کنار تو، کنار آن گندمی، کنار چای مادربزرگ، آن شمعدانی را هم،

خیال می‌کنم...

 خیالی نیست! تا باشد از این خیال‌ها...

 که خیال تو هم خوش است :)

اما کاش بودی، راستش را بخواهی، دل این کاشی ها، برایت عجیب تنگ شده؛

کاش می امدی؛

 کاش...

  • محمدعلی حجت