✨ به نام امید شب های تار... ✨
😔چه سخت است شب ها را تا صبح گریستن...
چه سخت است، نصف شب با صدای شلیک، پریدن...
◼چه سخت است... که بدانی هم سن و سالی هایت دارند در خانه هایشان، غذاهای خوشمزه میخورند اما تو داری گوشتی که ده سال تاریخ انقضایش گذشته میخوری، چه سخت است!...
😔چه سخت است که بدانی هم سن و سالی هایت مشغول تفریح و گردش و عشق و حال هستند اما تو اینجا کارَت شده خیره شدن به دربی که باز شود و نمی شود!...
چه سخت است...
❌ روز ها فحش ناموس شنیدن و دست های بسته و اسم های خسته و قلبی شکسته، چه سخت است!...
💔چه سخت است شب بوسیدن عکس امامت، و صبح چون ببینند عکس او داری به راهت، بوسه گرفتن تازیانه از لبانت، آه... چه سخت است!...
🖤چه سخت است شب جمعه یواشکی دعای کمیل را خواندن، آنهم با صدایی خیلی آرام که مبادا سربازان باخبر شوند... چه سخت است!...
که نمیتوانی حتی یک داد بزنی...
😔چه سخت است عزیز ترین رفیقت را جلوی چشمت شکنجه دادن و تو... فقط میتوانی بگریی... چه سخت است...
اما نه ...
🌈صدایی میشنوی که میگوید پسرم قوی باش! قوی...
💗صدای مادرت است.. که با دنیایی ارزو؛ دنیایش را به باد داده است...
💐مادری که چه سخت رادیو به دست از این طرف اتاق به آن طرف اتاق راه میرود و منتظر خبری است... از دنیایش... از پسرش...
♨چه سخت است حال پدری که نیمه شب بلند میشوند، انگشت به دهان دور خانه راه میرود و میگوید.... آیا الان پسرم خوابیده؟؟ نخوابیده؟؟ در کدام اسارت خانه اسیر شده؟؟ وای که چه سخت است...
🖤و چه سخت است چشمان لرزان مادر خسته دلی که خیره مانده به دری... و با صدایی خسته و لرزان و بغض آلود... میگوید: آخر میشود... میشود زنده بمانم و بار دیگر پسرم، پاره تنم را ببینم؟
و چه سخت است...
😔آینده ای که نمیدانی چیست..
👤 #محمدعلی_حجت
#به_یاد_انها_که_رفتند_تا_بمانیم ...